حرف میزنی اما تلخ ! محبت میکنی ولی سرد !

چه اجباری است دوست داشتن من ؟

سخت است ؛ خیلی سخت !

وقتی بدانی او کجای زندگی توست ،

اما ندانی تو کجای زندگی او هستی

درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را می نویسم ،

دیگران یاد عشقشان میفتند و تو هنوز بی خیالی

برای کسی مُردم که برایم ؛

نه… تب کرد

نه… سرفه

نه… حتی عطسه!

کــاش نــجـــابتــم را بـهـــانــه ی رفــــتنت نــمیکـــردی!

تـــا بــا دیـــدن هــــر هـــــرزه ای بـــه خـــودم نـگـــــویـم..

"اگـــر مـــثل ایــن بـــودم نــمـیـرفـــت"...

شکستن..

خـــرد کردن..

ســـــوزاندن..

­

خاکســـــتر کردن.. به باد دادن..!!

از هر انگشتت یک هنر می بارد...

روزی مجنون از سجاده ی شخصی عبور کرد، مرد نماز را شکست و گفت: مردک!

در حال راز و نیاز با خدا بودم، تو چگونه این رشته را بریدی؟؟

مجنون لبخندی زد و گفت: عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم،

تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟؟

چقدر درد دارد وقتی از عشقت تنها یک شماره ی خاموش مانده باشد...

ای لعنت بر تو! ببین چی به سرم آوردی؟؟

نمیتونم دوستت نداشته باشم! نمی تونـــــــــــــم!

حتی اگه از دستت لجم هم گرفته باشه،

دفترچه ی خاطراتم پر از "فحش" های عاشقانه میشود!

ای لعنت به اون روزی که من تو رو دیدم! لعنت به اون روز...

این روزهــــــــــــــا

حس میکنم جایی را تنگ کرده ام!!!

جایـــــی در قلــــ♥ــــب تــــو

برای آمدن دیـــــــگری